چهارشنبه, ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - Wednesday, 24 April 2024
تازه ترین اخبار
اخبار منتخب
خارگ
۱۴ آذر ۱۳۹۹ - ۲۲:۰۰
ترانه‌ای برای خیری...
ایسنا/بوشهر گفت عامو اینها ترانه نی خو.... ترانه باید با خوش ببرتت... یعنی وقتی حاسی گوشش می‌دی بری تا اوور دنیا و واگردی... امروزی‌ها مسخره بازیَن... ترانه نی. گفتم: زاغی یعنی هیچی نی؟ گفت: از هیچَم هیچ‌ترن... ترانه یعنی عبدالحَلیم حافظ که وقتی گوشش می‌دی با خوش ببرَتِت تو کیچه پس کیچه‌ی مصر و قاهره و یواشکی عکسای سُعاد حُسنی نشونت بده و یکشه‌ای (یکباره) وِرت بده (پرتت کند) وسط خیابون نادر و عطر تنباکو و چُی (چای) اسبی مستت کنه و یاد کفش کلارک و شلوار ایزی و پسینای (بعدازظهرهای) گرم تُوسون و صدای کولر اُجنرال از خود بی‌خودت کنه...

ترانه باید ببرت به صبحی که خبر مرگ بخشو دمه دروازه هی دهن به دهن می شد و انگاری یک چیزی هی راه نفس شهر می بست و آسمون تپیده بید روی زمین ومثل فشار قبرهی روی سینه امون زور می اورد
ترانه یعنی بیک امانوردی تو جاسم بندری که وقتی تو بازار رو می کرد مردم سیش شپ می زدن. 

ترانه باید با خوش ببرتت،که وقتی هی گوشش می دی نفهمی کی صبح شده و نشماری چندتا پاکت سیگار وینستون کشیدی.

ترانه باید ببرتت تا مغربی که اولین بار دیدیش،ببرتت تا ظهری که از کیوسک تلفن جلوی بیمارستان فاطمه زهرا سیش زنگ زدی و کوکاش گوشی برداشت و تو فقط هُف تو گوشی می کردی...

زاغی همینطور که روی کرسی قهوه‌خونه نشسته بود، آروم آروم قاشق شکری تو استکانش می ریخت و دونه دونه های شکر تو داغی بی حساب استکان چای معلق و پادرهوا می شدند و به جبر جاذبه یکی یکی می خوردن به کف استکان،گفت:ترانه یعنی بهروز وثوقی که می گفت: عاشقیت بلامصیبته.

ترانه یعنی قهوه خونه ناجی، ترانه یعنی ظهر نحسی که قاسو آبین چاقو خورد و تا بیمارستان نکشید... ترانه یعنی بازار صفا، خیابون ششم بهمن، ترانه یعنی تُل عاشقون، ترانه یعنی خانه برنارد آلبا...

با تعجب گفتم: زاغی می تو از لورکا هم کتاب خوندی؟
خوب سیلم کرد و گفت: نه از پشت شیشه کتاب‌فروشی علیباشی دیدوم.

زاغی لاینقطع و بی مکث انگار سوزنش روی کلمه ترانه قفلی زده باشه، نفس عمیقی کشید و گفت: ترانه یعنی خیری... ترانه یعنی وقتی که سربازی و از صفر پنج کرمون می‌کوبی تا بیای و خیری ببینی  اما عدل شوی میرسی که عروسیشن و نمی فهمی که خیری بی خبر سی چه زده زیر قولش...

ترانه یعنی با خوش ببرتت تا پشت بازار ماهی‌فروش‌ها، اونجایی که تو از دده کوچیکوش می پرسی خیری سی چه رفت؟
اوهم صاف صاف تو چیت بگه: نوم خدا دومادون بواش دوتا جهاز داره تو چه داشتی؟ تو هم بگی خو بواش داره خوش خو نداره... دده اشم بدون اینکه سیلت کنه ولت کنه بره

ترانه یعنی وقتی هی گوشش می‌دی چیشهات بی اختیار خیس بشن و روزگارت مثل فیلم سینمایی از جلو چیش‌هات رد بشن.

ترانه یعنی هر وقت دلت گرفت و پیسید بی اختیار بری تو کوچه اشون ده بار از جلو خونه اش رد بشی و همینکه ببینی شوهرش هی داره کلید می اندازه روی در خونه، تو راهت کج می کنی و گم می شی تو اولین پیچ کوچه...

ترانه یعنی هنوز بعد از سی سال عصر پنج شنبه‌ها به بهونه زیارت اهل قبور بری شکری سر قبر شوهر خدابیامرز خیری و فاتحه الکی بخونی و چیش از چین و چروک‌های صورت خیری بر نداری و معطل کنی و پا پا کنی تا یکی یکی بچه هاش بچوکن و تک و تنها بشی، خوت باشی و خیری و پرسش کنی سی چه ولم کردی؟...خیری هم با همون ترسی که همیشه همراهش بید خوب سیلت کنه و بگه تو خوت بهتر می فهمی... و تو هیچی نمی فهمی و او بلند بشه و بگه دیگه مغربن خوبیت نداره ،باید مرده آزاد کنیم و راهش بگیره بره و تو بمونی هزارتا سوال بی جواب و یک جمعه سیاه دیگه.... بله بُوا ترانه باید با خوش غرقت کنه

سرُم برگردوندوم دیدم چای زاغی سرد و دست نخورده رو میز مونده و مدتهان که زاغی از قهوه خونه ناجی زده بیرون...

***

حمد و قُل هوالله‌ش که تمام شد، دست کرد بشقاب رنگینکیش تعارفم کرد.گفتم: ممنون، بهشت بهرش، هنوز دستش سی تعارف رنگینک دراز بید که پرسش کردوم: همیشه پنج شنبه ها میای؟ گفت: گاهی وقتها صبح های جمعه هم میام، باورت میشه شده که شنبه ها هم اومدم. بچه هام میگن شنبه نخوبن بازگشت داره،می گوم سی اقبال سیاه مو شنبه و یک شنبه فرقی نمی کنه....

خیری همینطور که با کف دستش خاک های روی قبر رو پاک می کرد با انگشت اشاره اش چند باری زد به سنگ قبر و گفت: نه خوت خوشی کردی نه گاهی مو کنارت دلوم خوش بید.
با تعجب گفتم: یعنی نمی خواستیش؟
خیری خوب سیلوم کرد و گفت: بچه سیزده ساله چه می فهمه خواست و نخواست چنن؟ اینجا سی حجله رفتن کسی نظر دختر نمی خوات... بوا و کوکات راضی باشن بسن...

خیری که از اوردن اسم حجله انگاری شرم کرده بید سرش بی اختیار سمت قبر ماشو خم کرد و مو هم تو امتداد نگاهش سرم رفت به سمت قبر و پرسیدم: ای هم غرق شده؟
خیری گفت: کاشکی غرق شده بید... خماری کشتش
گفتم: اونها چه؟ هیچ وقت جسدشون دست نیومد؟
خیری نفس عمیقی کشید و گفت: نه، موزیری ها می گفتن اول کوکام غرق شد بعد بوام میره کمکش کنه، دوتاش با هم غرق می‌شن، جسد خیلی هاشون دسک اومد بالا اما مال ما نه....

ذهنم پر از سوالهای بی جواب بید و می خواستم بپرسم که خیری خوش سر  ریسمون حرف دست گرفت و گفت: خدا نکنه تو سفره کسی نون حمالی و موزیری بیاد اقبال همه سیاه میشه، سیزده سالم بید که بوام و کوکام تشاله ای رفتن بار الیاف از غراب خالی کنن، دریا خراب شد، طیفون در گرفت، سرما بیداد بید، جهاز زور ای همه عدل الیافی نداشت یکدم گِلب کرد و از بغل واری شد،همون سال شصت تا موزیری غرق شدن و بوام....

خیری می‌خواست ادامه بده که اشک از کنار چشمهای خسته و پیرش روی گونۀ چروکیده اش چُره کرد و نفسش بند اومد و لابلای هق هق گریه اش گفت: مُو موندم هشت تا بچه قد و نیم قد و ننه خدابیامرزم.... گفتن بیو زن ماشو بشو، بواش سرگنگن وضعش خوبن، بلکه لقمه ای گیر کوکات و دده هات بیات، چشهام که باز کردوم کار از کاروم گذشته بید...

همینطور که با انگشتم هی روی اسم ماشو که روی سنگ قبرمرمر سفید حک شده بید می‌کشیدوم، گفتم: ای هفته زاغی نمیاد؟
خیری سرش برگردوند و خط نگاهش رفت سمت در ورودی قبرستون شکری و گفت؟ مغرُب‌تر که بشه میات، عادتشن، میذاره بچه هام که رفتن پیداش میشه
با خنده گفتم: زاغی میگه ترانه یعنی خیری.
مکث عمیقی کرد و گفت: ای روزگار... ترانه ...ترانه یعنی بعد از دوسال که شوهر کردی و پشت تشت کهنه ای بچه ات نشستی تازه دده کوچیکوت سیت بگه که زاغی چقدر سور می خواستت وعاشقت بیده و تو همش فکر می کردی که زاغی حرف یا مفت می زنه و قول هاش باد هوان و گاهی باورش نمی کردی
ترانه یعنی صبحی که تموم  موزیریها یکجا تو قهوه خونه ناجی نشسته بیدن و از نداری و کم گشنه اشون حرف می زدن و یکهو زاغی از در داخل میشه، صاف صاف تو چیش بوام سیل می کنه و میگه مو خیری می خوام و کوکام ناغافل با سر میزنه تو صورتش که میگن صورت زاغی از خین نه پیدا بیده...خبرش تو همه جای شهر پخش میشه اما مو که صاحب خبرم هیچ وقت نمی فهمم

ترانه یعنی اینکه زاغی از خجالت ساک سربازیش بر میداره و میره صفر پنج کرمان و خوش غیب می کنه و تو فکر می کنی زاغی ولت کرده، دیگه نمی خواتت... حتی ریت نمی شه از کسی بپرسی راستی زاغی کجان؟ نه پیداشن
ترانه یعنی سی خاطره دده و کوکات پات ری دلت بیلی و زن کسی بشی که نمی شناسیش، نمی فهمیش، نمی خویش...فقط دلت خوش باشه که بواش دوتا جهاز داره و سفره ات بی نون نمی مونه
ترانه یعنی سر سفره عقد نشستی و لبخند می زنی اما نه سی دل خوت  سی خاطر حرف مردم.... که نگن دخترو چیشش دنبال یکی دیگن
ترانه یعنی وقتی تو کنج خونه ای و تنها شدی فقط به زاغی فکر کنی و جرات نکنی اسمش بیاری و جلو شوهرنعشه ات گریه ات قورت بدی و هوبیس بست تریاک سیش بچسبونی
ترانه یعنی روزهای هفته ات بُکشی و خرابشون کنی تا پنج شنبه ای بیات و به بهونه قبر ماشو بیای شکری و فقط فاتحه ای سی بوا و کوکای بی سنگ و مزارت بخونی و چیش چیش کنی ببینی کی زاغی میات و همینکه اومد از ترس حرف مردم بلند شی و بگی مغربن باید بریم، مرده گناه داره باید ازادش کنیم...
ترانه یعنی غروب تا غروب بری رخ دریا و انتظار بکشی انتظار بکشی بلکه دریا کوتاه بیاد و جسد بوات و کوکات پس بده ولی دریا هارتر و هراسون تر بشه و محلت نیله
ترانه یعنی دختر ملکمی، دختر طاهری، دختر گلشن، دختر حاج ریس، که هرچی خواستن سیشون فلفور آماده بشه
بله کوکا .... ترانه مال مارنگها نی، ترانه مال آدم کم سیرن

سُرم که چرخوندوم دیدم زاغی با مشتی گل کاغذی و یک تسکباب زلیبی (ظرف زولبیا) هی میات سر قبر ماشو و خیری خوب قد و بالای زاغی سیل کرد و گفت: بلند شو تا بریم، دیگه مغربن، نخوبن مرده گناه داره

***

به گزارش ایسنا، «جمعه تلخ زاغی» و «ترانه‌ای برای خیری» نوشته و روایتی به قلم "پیمان زند" به رشته تحریر درآمده، و با تهیه و تدوین "نگین کتویی‌زاده" آماده پخش شده است. 

انتهای پیام 

کد خبر 12625
منبع خبر : خبرگزاری ایسنا

نظر شما

  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

نظرات بینندگان

تازه ترین اخبار
اخبار منتخب
خارگ
در شهر
انتخابات 1400
سامانه تردد کشتی
سامانه تردد کشتی
سامانه خدمات درمانی
سامانه تردد کشتی
پربازدیدترین اخبار
پربحث ترین اخبار