به گزارش خبرنگار خبرگزاری خارگ آنلاین طاهره برزگر: سلام «می شود اینبار سریع به خانه برگردی، زهرا بی هوا مایع ظرفشویی خورده و حالش بد است، دکتر ها گفته اند باید معده اش را شستشو دهیم ، بالاخره بچه ی نه ماهه که جان درست و حسابی ندارد، من هم که تازه عروس بیست ساله و بی تجربه ام ، برگرد پیش من و زهرا دخترت…» هنوز جوهر نامه ی مادر زهرا خشک نشده بود که صدای آژیر خطر با صدای جیغ زهرا و مادرش و هزاران زن ایرانی دیگر که زیر آتش بمباران بعثی ها دوان دوان به سمت سنگرهای تاریک می دویدند در هوا پیچید.مردهای این سرزمین اما تفنگ به دست، فرزندان خود را رها کردند تا بجای پدر « قهرمان» باشند.مادر زهرا هرگز نامه اش را برای همسرش به جبهه نفرستاد ، تا روزی که جنگ تمام شد و پدر زهرا با سایر پدرهایی که ماندند برگشتند.
جزیره ی مجنون
جزیره کوچکی در خاک عراق ، جایی که از پیوند دجله و فرات ، اروند رود ایرانی زاده می شود.جزیره ای که حجم نفت آنقدر در آن زیاد است که آن را مجنون«دیوانه» می خوانند.پدر زهرا در جزیره مجنون بود ، او مجروحان جنگ تحمیلی را جابجا می کرد ، جایی که رژیم بعثی عراق با کمک متحدانش همچون آمریکا و آلمان که با فروش بمب های شیمیایی به صدام کمک کردند ؛ باعث شهادت ۲۵۰۰ جوان ایرانی شدند. در این جنگ نابرابر نسبت نیروهای ایرانی به عراقی ؛ یک به بیست بود.پدر زهرا برگشت اما اینبار نه در قالب راننده آمبولانس بلکه بعنوان یک مجروح و حالا او دیگر آدم دیگری بود و شکلش با پدرهای دیگر فرق داشت.با احترام به همه ی جانبازان این مرزو بوم و فرزندانی که پدرجانباز خویش را «قهرمان» می دانند.