جمعه, ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ - Friday, 26 April 2024
تازه ترین اخبار
اخبار منتخب
خارگ
۲ شهریور ۱۴۰۱ - ۱۹:۴۲
شروع هفته دولت /سالروز شهادت چریک تنها/شهید سید علی اندرزگو

شهید «سید علی اندرزگو» سال ۱۳۱۸، در ظهر یکی از روز‌های ماه رمضان متولد شد. محل تولدش تهران بود. در میدان «شوش» پایین خیابان «صفاری». از همان کودکی پر جنب و جوش و بازیگوش بود. هفت ساله بود که به مدرسه رفت و دوران ابتدایی را در مدرسه «فرخی» تهران گذراند. ۱۲ ساله که شد در یک نجاری مشغول کار شد و هم زمان، تحصیلات طلبگی‌اش را در مدرسه «هرندی» آغاز کرد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری خارگ آنلاین طاهره برزگر :  او می‌گفت: «من دلخوش در آرزوی فرا رسیدن لحظات شیرین پرافتخار شهادت هستم. آرزومندم مسلمان­‌ها به پیروزی برسند، اما هرگز غرضم این نیست که بعد از پیروزی رسیدن آن‌ها، افتخاری برای خودم کسب کنم. دوست دارم روزی فرا برسد که در خدمت به این ملت فنا شوم». در اکثر مجالس دینی حضور می­‌یافت. در مسجد عابد، و در صحنه سیاست، بهترین سیاستمدار بود. در مبارزه، قهرمان جنگ و در مدرسه و محیط دانش بهترین شاگرد درس خوان بود. از وی عکس های زیادی در دسترس نیست چرا که مجبور بود با وجود دشمنی های مکرر ساواک بصورت مخفیانه و با چهره های متفاوتی زندگی کند.


شهید «سید علی اندرزگو» سال ۱۳۱۸، در ظهر یکی از روز‌های ماه رمضان متولد شد. محل تولدش تهران بود. در میدان «شوش» پایین خیابان «صفاری». از همان کودکی پر جنب و جوش و بازیگوش بود. هفت ساله بود که به مدرسه رفت و دوران ابتدایی را در مدرسه «فرخی» تهران گذراند. ۱۲ ساله که شد در یک نجاری مشغول کار شد و هم زمان، تحصیلات طلبگی‌اش را در مدرسه «هرندی» آغاز کرد.

 

آشنایی با فدائیان اسلام
دوران نوجوانی‌اش این گونه می‌گذشت که در ۱۶ سالگی با حاج «صادق امانی» آشنا شد. بهانه این آشنایی حضور در جلسات هفتگی هیأتی بود که در خانه‌­ای در خیابان «لرزاده» برگزار می‌شد. در این جلسات اعضای «فداییان اسلام» حضور داشتند و او که روحیه‌ای ظلم‌ستیز داشت و از نابرابری‌ها رنج می‌برد، خیلی زود با فدائیان اسلام ارتباط برقرار کرد و در مبارزات آن‌ها همراه‌شان شد.


در ایام درگیری‌های قیام ۱۵ خرداد او را به همراه چند تن دیگر دستگیر و زندانی کردند. اما او در زندان لب به هیچ اعتراضی باز نکرد. سرانجام بازجو‌ها چیزی برای محکومیت او نیافته، آزادش کردند. پس از آزادی از زندان، «اندرزگو» فعالیت جدی خود را در جرگه «فداییان اسلام» آغاز کرد. نخستین حرکت او در جمع فداییان اسلام، مشارکت در ترور «حسنعلی منصور» نخست وزیر وقت بود. بعد از ترور منصور دستگاه ساواک با تمام قدرت در پی یافتن عوامل این اقدام جسورانه بر آمد. (شهیدان) «بخارایی»، «هرندی»، «نیک نژاد» و «امانی» در زمانی نسبتاً کوتاه دستگیر و در یک دادگاه نظامی به اعدام محکوم شدند، اما «سید علی اندرزگو» با زیرکی گریخت و در قم زندگی مخفیانه‌­ای را شروع کرد. مدتی بعد ساواک ردپای او را شناسایی کرد و در صدد دستگیر کردن او برآمد، اما او این‌بار نیز توانست به موقع فرار کند و مخفیانه به عراق برود. «اندرزگو» در آن‌جا با امام خمینی (ره) رهبر نهضت اسلامی که در تبعید به‌سر می‌برد ملاقات کرد. در سال ۱۳۴۵ «اندرزگو» با گذرنامه جعلی به ایران بازگشت و دوباره راهی قم شد. در قم او همچنان فعالیت‌های انقلابی­‌اش را از پخش اعلامیه گرفته تا تهیه اسلحه برای مبارزان از سر گرفت. اما این‌بار هم ساواک از وجود او باخبر شد و در پی دستگیری‌اش برآمد. سپس در سال ۱۳۴۹ راهی تهران شد و با چهره و ظاهری دیگر در مدرسه علمیه «چیذر» به تحصیل مشغول شد.همیشه در حال تغییر مکان زندگی بود گاهی در افغانستان، گاهی عراق و گاهی در لبنان بسر می برد.سال ها بعدراه و روش مبارزات را در لبنان آموخت و در رساندن اعلامیه و اسلحه به مبارزان مردمی نقش مهمی را ایفا کرد.

چهارده سال مبارزه در خفا
او، چون قصد خود را در کاری با کسی در میان نمی‌گذاشت، هیچ‌کس نمی‌توانست او را از کاری که می‌خواهد انجام دهد، باز دارد. در مدت ۱۴ سال، افراد زیادی با وی در تماس بودند، ولی از کارهایش سر در نمی‌­آوردند. هنگام تردد در مناطق و کوچه‌های مختلف، همیشه محل را بررسی می‌کرد تا کسی او را تعقیب نکند و متوجه او نشود. گاهی مدت‌های طولانی ناپدید می­‌شد تا هیچ کس سرنخی درباره زمان و نحوه ملاقات‌هایش به دست ساواک ندهد. هیچ‌گاه معلوم نشد با چه کسانی ارتباط دارد. تنها بعد از دستگیری و زندانی شدن دوستش بود که مشخص می‌شد افراد زیادی با او ارتباط داشته‌اند. بیشتر ملاقات­‌های او بدون قرار و هماهنگی قبلی بود.

عروج در نوزدهم رمضان روز هجدهم رمضان، سید در «تهران» با یکی از دوستانش تلفنی تماس گرفت و به او اطلاع داد که فردا افطار به منزل او خواهد رفت. ساواک از این مکالمه باخبر شد. مأموران غروب روز بعد یعنی نوزدهم رمضان که مصادف بود با دوم شهریور سال ۱۳۵۷، نزدیک افطار در محل قرار حاضر شدند و او را محاصره کردند. سید که نمی­ خواست زنده به دست ساواک بیفتد به گونه‌­ای حرکت کرد که مأموران فکر کنند مسلح است و قصد تیراندازی دارد. پس رگبار گلوله را به سویش گشودند و او در زیر آخرین اشعه­‌های خورشید خون رنگ نوزدهم رمضان در خون خود غلتید. در آخرین لحظات حیات چند برگ از نوشته­‌های محرمانه دفترچه یادداشتش را در دهان گذشت و فرو داد تا به دست ساواک نیفتد.شهید اندرزگو در حالی شهید شد که بیست و یک سال با رژیم پهلوی مبارزه کرده بود و تنهاشش ماه به پیروزی انقلاب اسلامی مانده بود.

می‌توانی نان طلبگی بخوری بسم‌الله
همسر شهید اندرزگو: آن موقع من ۱۶ سال، و ایشان حدود ۲۹ سال داشتند. قرار شد با خانواده‌­ام به منزل آقای موسوی در اختیاریه برویم تا او را ببینیم. در آن جا او گوشه‌­ای نشسته بود. من چای بردم، ولی از سر حجب و حیا نه من ایشان را توانستم ببینم و نه او مرا. فقط موقعی که از خانه خارج می‌­شد از پنجره او را دیدم. لباس قبای نیمچه‌­ای به تن، و کلاه عرقچین مشکی به سر داشت. ظاهراً تازه طلبه شده بود. قرار شد برای بار دوم همدیگر را ببینیم و صحبت کنیم که او آن موقع گفت: «من طلبه‌­ای هستم که نه کسی را دارم و نه از مال دنیا چیزی. اگر می‌توانی نان طلبگی بخوری، بسم‌الله». من هم پذیرفتم.پس از شهادت ایشان ماهنوز فکر می کردیم زنده هستند تا اینکه بعد از مدت ها امام خمینی (ره) خبر شهادت ایشان را به ما دادند.

سالروز شهادت شهید علی اندرزگو در تقویم کشور با شروع هفته دولت نامگذاری شده است .

کد خبر 49665

برچسب ها

نظر شما

  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

نظرات بینندگان

تازه ترین اخبار
اخبار منتخب
خارگ
در شهر
انتخابات 1400
سامانه تردد کشتی
سامانه تردد کشتی
سامانه خدمات درمانی
سامانه تردد کشتی
پربازدیدترین اخبار
پربحث ترین اخبار