به گزارش خبرگزاری خارگ آنلاین : آیتالله محمد یزدی در سال ۱۳۱۰ در خانوادهای ارادتمند به خاندان پیامبر، چشم به جهان گشود. پدرش، مرحوم «شیخ علی یزدی» از شاگردان «شیخ عبدالکریم حائری» و از روحانیون معروف اصفهان بود. زندگی آیتالله یزدی، همواره با تلاشها و دغدغههای علمی و فرهنگی همراه بوده است. بخشی از این تلاشها در قالب سخنرانیها و تدریسها تبلور یافته است. او در طول دوران مبارزه بر ضد رژیم شاهنشاهی، حتی در زمان تبعید، دست از نگاشتن در جهت تبیین معارف اسلامی برنداشت و تاکنون، آثار و تألیفات بسیاری را به چاپ رساندهاند. زندگی سیاسی آیتالله یزدی، با توجه به مبارزه بیامان ایشان با رژیم شاه و نیز افشاگریهای فراوان که به تبعید و زندان منجر میشد بخشی از تاریخ انقلاب را تشکیل میدهد و مطالعه آن، فضای مبارزه و مقاومت را در اذهان دوستداران انقلاب زنده میسازد. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همواره در خدمت نظام و بازوی توانای امام و رهبری بود. سرانجام این عالم ربانی در 19 آذر 1399 دارفانی را وداع گفت.
*** درگیری با ساواک جزیره خارک ***
در زمینه سخنرانی در آبادان و جزیره خارک آیتالله یزدی میگوید: يك نوبت هم از بنده دعوت كردند و خاطرم هست كه قرار شد يك دهه در ايام محرم به آبادان بروم و در مدرسه قائميه كه رياست آن به عهده آقای شيخ عبدالرسول قائمى اصفهانى بود، سخنرانى كنم. ساواك استان با اين امر مخالفت مىكرد و مىگفت: «اين شيخ نبايد در اينجا منبر برود». متدينين شهر نيز درصدد بودند كه زمينه سخنرانى ما را در آن جزيره فراهم كنند. وقتى كه ساواك جزيره خارك با كار تبليغاتى من در آن منطقه مخالفت كرد، شيخ عبدالرسول طى يك تماس تلفنى با رئيس ساواك منطقه صحبت كرد و با لحن تندى گفت: «شما چطور با همه قدرتى كه دارى، از يك شيخ مىترسى؟ چرا او را دو روز معطل كردهاى؟ مردم از او دعوت كردهاند تا برايشان روضه بخواند.» نتيجه اين مكالمه آن شد كه فرداى آن روز به ما جواب مثبت داده شد.
وقتى خواستيم كارمان را شروع كنيم، گفتند: «ابتدا بايد به ساواك برويم.» من با رفتن به ساواك مخالفت كردم و مستقيمآ به خانه ميزبانمان رفتم. آخر شب مأموران ساواك آمدند و گفتند: «گرچه ساواك ملاحظه شما را كرد و به شما اجازه داده شد كه مستقيما به اينجا بياييد، ولى ما سؤال و جوابهايى داريم.» گفتم: «هر چه مىخواهيد، بپرسيد.» آنها سؤالاتشان را پرسيدند و برنامههاى ادارىشان را انجام دادند و بعد ما راهى مسجد شديم و ديديم كه جلسه خوبى است و مردم آمادهاند تا از دهه اول محرّم به نحو احسن استفاده كنند.
بعدها دانستيم كه يكى از افراد ساواك، مأموريت يافته بود كه كليه بحثهاى ما را گزارش كند. وقتى به شب تاسوعا رسيديم و صاحبمنصبان شهر از جمله رئيس ساواك هم در مجلس حضور داشت، بنده بحث تند و صريحى را درباره ديدگاههاى حضرت امام و ضرورت مقابله با حكومت مطرح كردم. فرداى آن روز آنگونه كه بعدا شنيدم، رئيس ساواك، كه به عمق صحبتهاى من دست يافته بود، مأمورى را كه براى گزارش كردن حرفهاى بنده فرستاده بود، احضار كرده و به او پرخاش نموده بود كه تو چرا گزارش دقيق حرفهاى يزدى را به ما ندادى... خوشبختانه اين سخنرانىها در جزيره خارك سبب شد كه همه اهل منطقه در جريان مسائل انقلاب قرار بگيرند و حرفها و مقاصد حضرت امام برايشان روشن شود. بعد از آن ما از منطقه خارك هم اخراج شديم و حق ورود مجدد به آنجا را نداشتيم.