به گزارش خارگ آنلاین به قلم سید حسن رضوی : جنگ که شد آسمان خارگ سیاه شد. شبانهروز از آسمان بمب میبارید. هواپیماها پشت سر هم میآمدند، بمب میریختند و میرفتند. فرصت زندگی کردن نبود. فرصت احوالپرسی نبود. فرصت مریض شدن نبود. درمانگاه ده امکانات زیادی نداشت. روبروی همین درمانگاه تکه زمینی بایری بود که تا کنار دریا امتداد داشت. در همین زمین سنگر بزرگی ساخته شد که با چند تخت بیمار و برخی اسباب پزشکی تجهیز شد. در اوج حملات هوایی بیماران در این سنگر که به سنگر بیمه معروف شد بستری میشدند. مرحوم نصیبزاده با آن روپوش سفید همیشگی مراقب بیماران بود. کمکم سنگر بیمه به مکان امنی در آن حوالی تبدیل شد و محل ملاقات و گفتگوهای جنگی همسایهها در لحظات دلهرهآور بمبارانها شد. در نزدیکی سنگر بیمه یک توپ ضد هوایی نیز مستقر شد با سربازانی که شبانهروز در حال شلیک بودند. شجاعتشان مثالزدنی بود. لذت ما نوجوانها سرک کشیدن از سنگر و نظاره لحظات ترسناک شلیک قطار گلولهها بسوی موشکهایی بود که جزیره را نشانه رفته بودند. داستان "جزیره جنگ" بعدها از دل همین ایام و همین سنگر سرچشه گرفت و برگزیده جشنواره ادبی یوسف در سال 1387 شد.
جنگ که تمام شد سنگر بیمه هم متروکه شد و تجهیزات پزشکی به درمانگاه بازگردانده شدند. اما توپ ضدهوایی همانجا ماند و بعدها فنسی به دور آن کشیده شد که سنگر بیمه و تمامی زمینهای آن ناحیه را در بر میگرفت. کاری که مورد رضایت مردم نبود. زمین باید به مردم باز میگشت. اما مذاکرات بزرگان و ریش سفیدان جزیره ظاهرا توفیقی نیافت. سرانجام یک روز ازدحامی از مردم روبروی درمانگاه شکل گرفت که خواهان بازگشت زمین بودند. از بزرگان خارگ هم آمده بودند که حافظهام در ذکر نامشان یاری نمیکند جز آن مردی که در هنگامه بالا گرفتن اعتراضات، پای در رکاب لودری گذاشت و به سمت فنسها راند. کمی بعد فنسها برچیده شد و زمینهای محصور آزاد گردید. آن مرد حاجی صادقی بود، یکی از مردان نیک جزیره خارگ که امروز دیگر در میان ما نیست. محوطه امروزی "یادمان شهدا" همان زمین محصور جنگی و یادگار تلاشهای مرحوم حاج عبدالحسین صادقی و مردم جزیره است. به قول سعدی شیرین سخن "نام نیکو گر بماند زآدمی، به کزو ماند سرای زرنگار". روحش شاد و یادش گرامی باد.